سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی سراغ آدمهای مختلف میریم میبینیم که هرکدوم زندگیهای پرفراز و نشیبی داشتن ، هرکدوم به نوعی یا ظلم کردن یا مظلوم واقع شدن ، یکیشون رو میشناختم که بواسطه ی ازدواج اجباری همیشه از زندگیش ناراضی بود...میساخت اما دوستش نداشت،اما گذشت....گذروندش.... حالا دیگه نوه داره اما اون سالیان زیاد گیرِ یک ازدواج فامیلی بود که نمیتونست نجات پیدا کنه...همسرش بد نبود اما دوستش نداشت...

به هرحال هرجوری که بود امشب پرونده ی این زندگیِ بی عشق با چندتا بچه و نوه بسته شد....امشب دلِ زنی برای مردِ ناخواسته ش تنگ میشه...و چقدر زیادند از این مردها و زنهایی که بخاطر زورگویی اطرافیان یک عمر زندگی رو بی هیچ لذتی گذروندن....و مثل همیشه ، مرگ اونها رو از هم جدا کرد...

 


نوشته شده در یکشنبه 92/10/15ساعت 10:31 عصر توسط سنا شاخه نرگس ( ) |

 

یکی از آشنایان که اربعین امسال را در کربلا بود و از نجف پیاده به سمت حرم اباعبدلله آمده بودند تعریف می کرد:

در میان جمعیت که همه پیاده قدم برمیداشتند زنی را دیدیم که ناگهان به زمین افتاد....تنها بود ، همه جمع شدند که کمکش کنند، خانمها آمدند کمک و چندنفری هم به بهداری نزدیکی رفتند تا پزشکان بیایند ، وقتی امدند برای اکسیژن دادن لباسهایش را درآورند، زن تمام کرده بود و جانش را از دست داده بود....

خانمها دیده بودند که روی سینه ی زن عقربی جا خوش کرده، آن هم در این هوای سرد که معمولا این نوع جانوران کمتر بیرون هستند، با نیش عقرب مرده بود...

 

 

قضیه وقتی جالب تر شد که دیده بودند زن به خودش یک کمربند انفجاری وصل کرده! او یک تروریست بود و آماده ی انهدام خودش و بقیه....

 


نوشته شده در سه شنبه 92/10/10ساعت 1:8 عصر توسط سنا شاخه نرگس ( ) |

آرزومند نگاری به نگاری برسد....


نوشته شده در چهارشنبه 92/9/27ساعت 10:17 عصر توسط سنا شاخه نرگس ( ) |

<      1   2      


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت